ماجراهای من وجشنهای تولد
1391/04/01
امروز تولد خاله سارامه.منظورم همون هایی(خاله)یا همون دادا(سارا)است که معرف حضور همه هست.من دا دا رو خیلی دوست دارم طوریکه هرجاباهم باشیم به محض اینکه حس کنم داره میره سریع جیغ وفغان وگریه سر میدم ونوحه وار فریاد میزنم دادا...............دادا............ووقتی از صدای گریم متوقف میشه وبرمیگرده پشت سرش میبینه که یه پسر کوچولو با گریه وباسرعت نور داره میدوه که بپره تو بغلش.
ما توی جشن تولد هایی هم شرکت کردیم وجاتون خالی خیلی خوش گذشت ومن همش با اون ببئی خوشگلی که عمو مرتضی روی جعبه هدیش چسبونده بود مشغول بودم وتوی تمام عکسها مشارکت داشتم وهربار که مامانم میگفت پسرم دست نزن میشکنه یا به روی خودم نمیوردم یا با چهره مظلومم گریه میکردم وهمه مامانم رو دعوا میکردن ومیگفتن چی کارش داری بچه روووووووووووو.
هایی جونم ،دادای خوبم تولدت مبارک والهی 120ساله شی وهمیشه تندرست وخندون باشی.
1391/04/02
امروز تولد پدرجونمه ولی چون هنوز از مسافرت (مشهد)برنگشته جشن تولدش رو به فردا منتقل میکنیم.
تا مامانم کیک ومامی بندو بساط تولد رو محیا کنن .من مشغول یه بازی جالب ومتنوع شدم که مخترع این بازی خاله سارا بود.
اگه گفتین چه بازی کردیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بله ...............بازیِِ از کارتون بریز بیرون ووروجک.
این من وزمین بازیمون.
من مثل همیشه تند وباسرعتی ماورائ طبیعت همه یونو لیتها رو ریختم بیرون.انقدر سرعتم بالا بود که ازبین یه دنیا عکسی که در حال پرتاب یونو لیتها ازم گرفتن همین یه دونه اش خوب شده.
دا دا همشوریختم بیرون...........
بعد از اینکه چندین بار این بازی رو تکرار کردیم ومن همه یونو لیتها رو تخلیه کردم.همه متوجه شدن که کارتون داره تکون شدیدی میخوره ووقتی مامانم اومد تا ببینه من در چه حالم از خنده ضعف کرد.من داشتم یه تکه از کف کارتون رو با زور فراوون میکندم تا بندازمش بیرون وبا خنده وفریاد بگم:اُاُاُاُاُاُ
اینم پایان بازی لذت بخش من.
وشروع تولد
من خیلی به این تیپ جشنها علاقه مندم وهمه میگن خیلی با احساسم چون به محض دیدن کیک وشمع دست میزنم وبا گفتن یه(......... دَ..........)بسیار کشیده همه رو به دست زدن دعوت میکنم.
مامانی میشه من فووووووت کنم؟؟؟؟؟
خجالتم ندید !!!!!!!!!!
تشویقم نکنید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
همه دارن با تشویق ازم میخوان من فووت کتم.
فقط به افتخارمن 5رو خاموش کردن تا من یک رو فووت کنم.
1...................2.....................3
چون من تازه فووت کردن رو یاد گرفتم ونفسمم مثل خودم ظریفه چند بار تلاش کردم تا بالاخره موفق شدم.
پدرجون عزیزم الهی 120سالگیتو با هم جشن بگیریم وتندرست وسلامت باشی.